این اشک ها خون بهای عمر رفته ی من است

ببین عزیزم من دورغ گفتم.یعنی من دروغ گفته ام. و حالا فکر کن می خواهم اعتراف کنم.خودم هم می دانم برایت سخت است. می دانم به من اعتماد نداری. می دانم حرف اعتراف که می شود چهار ستون بدنت می لرزد. و می دانم احتمالن همه ی این تن لرزه ی تخمی را از منادامه خواندن «این اشک ها خون بهای عمر رفته ی من است»